...:::تله موش:::...
موش ازشكاف ديوار سرك كشيد تا ببيند اين همه سر و صدا براي چيست. مرد مزرعه دار تازه از شهر رسيده بود و بستهاي با خود آورده بود و زنش با خوشحالي مشغول باز كردن بسته بود .موش لبهايش را ليسيد و با خود...
View Article...:::معلم و مرد شیاد:::...
روستايي بود دور افتاده كه مردم ساده دل و بي سوادي در آن سكونت داشتند. مردي شياد از ساده لوحي آنان استفاده كرده و بر آنان به نوعي حكومت مي كرد. برحسب اتفاق گذر يك معلم به آن روستا افتاد و متوجه دغلكاري...
View Article...:::تاجر و چهار زنش:::...
روزی روزگاری تاجر ثروتمندی بود که 4 زن داشت زن چهارم را از همه بیشتر دوست داشت و او را مدام با جواهرات گران قیمت و غذاهای خوشمزه پذیرایی می کرد. بسیار مراقبش بود و تنها بهترین چیزها را به او می...
View Article...:::عشق چیه؟:::...
سر کلاس درس معلم پرسید:هی بچه ها چه کسی می دونه عشق چیه؟ هیچکس جوابی نداد همه ی کلاس یکباره ساکت شد همه به هم دیگه نگاه می کردند ناگهان لنا یکی از بچه های کلاس آروم سرشو انداخت پایین در حالی که اشک تو...
View Article...:::راز خوشبختی در زندگی مشترک !:::...
روزی یک زوج، بیست و پنجمین سالگرد ازداوجشان را جشن گرفتند. آنها در شهر مشهور شده بودند به خاطر اینکه در طول 25 سال حتی کوچکترین اختلافی با هم نداشتند. تو این مراسم سردبیرهای روزنامه های...
View Article...:::چهره زشت نفرت:::...
معلم یک کودکستان به بچه های کلاس گفت که میخواهد با آنها بازی کند . او به آنها گفت که فردا هر کدام یک کیسه پلاستیکی بردارند و درون آن به تعداد آدمهایی که از آنها بدشان میآید ، سیب زمینی بریزند و با خود...
View Article...:::شاگرد ابلیس:::...
دو پسر بچه ی 13 و 14 ساله کنار رودخانه ایستاده بودند که یکی از آن مردان شرور که بزرگ و کوچک حالی شان نمی شود ، برای سر کیسه کردنشان و ابتدا به پسر بچه ی 13 ساله که خیلی هفت خط بود گفت : من شیطان هستم...
View Article...:::طبابت پروردگار:::...
به کلینیکخدارفتم تا چکاپ همیشگی ام را انجام دهم،فهمیدم که بیمارم ...خدا فشار خونم را گرفت،معلوم شد که لطافتم پایین آمده.زمانی که دمای بدنم را سنجید،دماسنج 40 درجه اضطراب نشان داد.آزمایش ضربان قلب نشان...
View Article...:::حالا من کی میتونم برم خونه:::...
فرهاد و هوشنگ هر دو بيمار يک آسايشگاه روانى بودند. يکروز همينطورکه در کناراستخر قدم مى زدند فرهادناگهان خود را به قسمت عميق استخر انداخت و به زيرآب فرو رفت. هوشنگ فوراً به داخل استخر پريد و خود را...
View Article...:::راهی غیر تکراری برای ابراز عشق:::...
یک روز آموزگار از دانشآموزانی که در کلاس بودند پرسید آیا میتوانید راهی غیر تکراری برای ابراز عشق،بیان کنید؟برخی از دانش آموزان گفتند با بخشیدن عشقشان را معنا میکنند. برخی «دادن گل و هدیه» و «حرف های...
View Article